💥 تقابل بین اسلام و ایران، از سیاست های عصر پهلوی
✔️ استاد ابوالحسنی منذر (ره)، در کتاب بوسه بر خاک پی حیدر (ع) می نویسد:🔻
💠در ذهن ملت ايران، هيچ گونه تعارضي بين ايران و اسلام وجود نداشت (چنانكه امروز نيز چنين است) و شاهنامه نيز، نامة داد و دين و قصة رزم با بيداد بود. بزرگتر كه شديم، امّا، گوشهو كنار خوانديم و شنيديم كه برخي كسان، آن داستانها را ـ از بيخ ـ افسانه ميدانند و تصويري نيز كه از شاهنامه و استاد طوس رسم ميكنند، بيشتر به كار تقديس شاه و شاهبازي ميآيد. در معني، اسلام و ايران را دو جزء ناهمساز مي پندارند و مدّعيند كه براي آبادي و سربلندي ايران ـ كه از نظر آنان، مُدلِ مطلوبش همان ايران ساساني و هخامنشي است ـ بايد اسلام را فرو گذاشت و به آيين شاهنشاهي گرويد كه بر شعار «خدا ـ شاه ـ ميهن» استوار است.
💠اين تضاد ميان «عُرف عامّ» و «تبليغات دستگاه»، در شرح و تفسير حوادث روز كشورمان نيز وجود داشت: در مدرسه برايمان از رضاشاه «كبير» ميگفتند كه بانيِ ايران «پيشرفته و نوين» است، و از «انقلاب سفيد» فرزندش كه قرار است دروازههاي «تمدن بزرگ» را به روي كشور كوروش بگشايد! «سرود شاهنشاهي»، دائماً در گوشها مينواخت كه:
از پهلوي شد مُلك ايران - صد ره بهتر ز عهد باستان!
ولي در خانه، و احياناً در محافل خصوصي مردمي و ديني، رضاخان را «بركشيدة انگليسيها» و مُجري سياستهاي استعماري ميشناختند و انقلاب سفيد را «اصلاحات آمريكايي»!
در ميان اين دو تفسير متضاد، امّا، دل ما تفسير دوم را ميپذيرفت. چه، خود در نيمة خرداد 42، جز صفير دهشتبار گلولهها و خون سرخ معترضين بر سنگفرش خيابانها، چيز ديگري از انقلاب «سفيد»! نشنيده و نديده بوديم و ظلم و زور و تباهي از در و ديوار «هويدا» بود.
💠اين تضاد در تحليل قضايا، عملاً زماني حل شد كه خود رژيم، در اوايل دهة 50، درس «انقلاب سفيد» را (كه اين اواخر، سخت مبتذل شده و بعضاً با استهزاي آشكار دانشآموزان روبرو ميشد) از دبيرستانها برداشت و مهمتر از همه، در اوج قيام فراگير ملت به سال 1357، شخص اعليحضرت قَدَر قدرت! عاجزانه اعتراف فرمود كه پيام انقلاب مردم را شنيده و از اين پس به جبران خطاهاي گذشته برخواهد خاست. وزيرش نيز حزب رستاخيز را منحل ساخت و تاريخ شاهنشاهي را به هجري بازگرداند؛ كه البته بسيار دير بود و بهمن كوبندة انقلاب، ظرف و مظروف را درهم شكست.
کانال اسرار تاریخ
🌐
http://eitaa.com/monzer_ir