#خاطراتشهدا
تشنگے امانش را بریدهبود
از خط برمےگشت...
روزه بود
به سنگر ڪه رسیداذان را گفتند؛ آب را سمتش گرفتم و گفتم:
بنوش بهیاد لبهای تشنه حسین"ع"🥀
لیوان را از دستانم گرفت و به دمسنگر رفت
منتظر رفیقاش بود، ڪه او هم بیاید.
سوت خمپارهایی آمد،گردوخاک شد
چشمانم را ڪه باز ڪردم، او را غرق درخون یافتم!
سیرآب ِسیرآب...💔
〖
@Daneshgar_ir 〗