🌷 داستان ام البنین ، بانوی نازنین 🌷
🌷 قسمت چهارم 🌷
🌷 حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ،
🌷 قبل از شهادتشان ، به امام علی وصیت کردند
🌷 که بعد از مرگم ، حتما ازدواج کن .
🌷 وقتی امام علی علیه السلام ،
🌷 به فکر گرفتن همسر دیگری بود ،
🌷 دائما حادثه عاشورا را ، در برابر خود میدید .
🌷 به خاطر همین به دنبال زنی بود
🌷 که مردان قبیله اش ، شجاع و دلاور باشند
🌷 تا پسرانی برایش به دنیا آورند ،
🌷 که در روز عاشورا ،
🌷 حامی و کمک یار امام حسین باشند .
🌷 عقیل بن ابی طالب ، یکی از کسانی بود
🌷 که در علم انساب ، معروف و حجت بود
🌷 و در مسجد حضرت رسول ،
🌷 روی حصیری می نشست
🌷 که هم بر آن نماز می خواند
🌷 و هم به سوالات قبائل عرب ،
🌷 در مورد علم انساب ، پاسخ می داد .
🌷 امام علی نیز وقتی قصد ازدواج کردند ،
🌷 به طرف برادر خویش ، عقیل رفتند
🌷 و از تصمیم خود فرمودند :
🌷 زنی را برای من اختیار کن
🌷 که از نسل دلیرمردان عرب باشد
🌷 تا با او ازدواج کنم
🌷 و او برایم پسری شجاع و سوارکار ،
🌷 به دنیا آورد .
🌷 عقیل نیز ، بانو ام البنین را ،
🌷 که از خاندان بنی کلاب بود ،
🌷 و در شجاعت و دلاوری ، بى مانند بودند ،
🌷 براى امام علی انتخاب کرد .
🌷 ودر پاسخ برادر گفت :
🌷 با ام البنین کلابیه ازدواج کن .
🌷 زیرا در عرب ،
🌷 شجاعتر از پدران و خاندان وی نیست .
🌹 ادامه دارد ...
#داستان_نیمه_بلند
#ام_البنین_بانوی_نازنین
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید