ای که بر مَه کَشی از عَنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ ای که ] ای کسی که
[ مَه ] مخفف ماه
[ کشی ] از ریشه ی "کشیدن" و کشیدن معنا های مختلفی دارد: ۱. نقاشی کردن و "بکش" یعنی نقاشی کن ۲. دراز کردن ۳. حرکت دادن که در اینجا به معنای اخیر است
[ عنبر ] یک عطر طبیعی است و چیزی شبیه به مشک است و البته خوشبوتر؛ با این تفاوت که مشک از نافه ی آهوست و عنبر از یک ماهی دریا به دست می آید. یک ماهی در دریا است که بدان "ماهی عنبر" گفته می شود و این ماهی در معده و روده هایش یک ماده ی چرب و خوشبو و اغلب خاکستر رنگی دارد که به ندرت سیاه رنگ است که البته نوع عالیش سیاه رنگ است و اسم آن ماده ی خوشبو و معطر را بنام همان ماهی گذاشته اند و "عنبر" گفته اند
[ سارا ] یک صورت دیگری از واژه ی" سَرِه" است که نقطه ی مقابل آن "ناسره" است؛ سره به معنای خالص و ناسره به معنای خالص است. پس "سارا" یعنی خالص، بی غش و از این رو "زر سارا" یعنی طلای خالص و "عنبر سارا" یعنی عنبر خالص و نامغشوش
[ چوگان ] نام یک چوب است که دقیقا مانند عصا کشیده و سر آن خمیده است که با آن چوب در گذشته ی دور و دور باز می کردند بنام همین "بازی چوگان" یا "چوگان بازی" و بازی است به این صورت بود که چند نفر سوار اسب می شوند و هر کدام یک چوگان بدست داشتند و با این چوگان خود را به یک توپ کوچک که "گوی" می گفتند می رساندند و محکم به آن می زدند تا وارد دروازه ی حرف بشود. خاستگاه این بازی همین ایران است؛ ولی امروز این بازی جهانی شده و گاهی نیز بدون اسب نیز بصورت پیاده انجام می گیرد که معروف به "حاکی" شده و حاکی انواع مختلفی از حاکی روی یخ و چمن و خاک پیدا کرده است
[ مضطرب حال ] آشفته حال، پریشان احوال
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
خداوند سبحان در یک آیه ی بسیار امید بخش می فرماید:
إن الله علی کل شیء قدیر
شک نکن که خداوند هر کاری را بخواهد می تواند انجام بدهد
خداوند سبحان این را در قرآن فرموده و در عالم طبیعت هم نشان داده، مانند ملکه ی زیبایی که از خاک برآمده؛ خداوند باران می فرستد و در نتیجه ی این باران گیاهان و درختان می روید و حیوان که از این گیاهان مصرف می کند محصول لبنیات می دهد و انسان از لبنیات و گوشت حیوان مصرف می کند که بخشی از آن تبدیل به نطفه می شود و نطفه تبدیل به ملکه ی زیبایی می شود. پس خاستگاه اصلی ملکه ی زیبایی خاک است و اینکه قرآن می فرماید:
إنا خلقناکم من تراب
ما همه ی شما را از همین خاک ساختیم و حالا انسان نهایت توانایی است ساخت کوزه و خشت است؛ ولی خداوند ملکه ی زیبایی می سازد، صورتی می سازد که مانند ماه تابان زیباست و با زلف های عطرآگینی که کنار این صورت دارد و هر تار این زلف مانند چوگان کشیده و سَر آن کمی خمیده است و گاهی نسیم می آید و به این زلف ها می خورد و این زلف های به صورت ماه می خورد که مثل ماه زیبا است و مثل گوی گرد است. و حافظ را به یاد همان چوگان و گوی انداخته است و خدا را مثل آن سواری که با این چوگان به این گوی می زند و اینجا است که فریاد می زند: ای خدایی که به صورتی مثل ماه چوگان معطر زلف می کشی؛ یعنی ای کسی که از خاک یک چنین نقش بدیعی پدید آوردی، چوگانی از زلف و گویی از صورت چون ماه ساختی و تو که انقدر قدرت داری و توانا هستی، پس می توانی اضطراب و تشویق و آشفتگی و دل آشوبی من را دور کنی، بیا و من را مضطرب نخواه، آشفته نپسند. بقول مولوی:
این چنین میناگریها کار تست
این چنین اکسیرها اسرار تست
آب را و خاک را بر هم زدی
ز آب و گل نقش تن آدم زدی
حافظ می گوید: ای کسی که بر چهره ی چون ماه چوگان می کشی؛ چوگان زلف که معطر به عنبر خالص شده باشد، من به اندازه ی خودم حیران و سرگردان هستم که دیگر مرا آشفته نکن
البته خدا کسی را مضطرب نمی کند و انسان ها خود زمینه ی اضطراب را فراهم می کنند؛ ولی تا خداوند نخواهد آنها مضطرب نمی شوند و اگر بخواهد می تواند آن اضطراب را از آنها دور کند.
این بیت یک معنای لطیف دیگری هم دارد و آن معنا خطاب به کسانی می باشد که از یک جلوه و جمالی برخوردارند و رویی مانند ماه دارند؛ اما در عین حال گاهی در برابر آیینه دست به قلم می شوند و چهره را آرایش می دهند که امروز به گونه ای و در گذشته ی دیگر به گونه ی دیگر معمول بوده که از عنبر چون سیاه رنگ بود یک خطوط هلالی خاصی بالای ابروان می کشیدند تا زینت بیشتری پیدا کنند و حافظ آن خطوط آرایشی را به چوگان تشبیه کرده و آن صورت مثل ماه را بدلیل گردی که دارد به گویی تشبیه کرده و می گوید: ای کسی که به صورت چون ماه خودت از عنبر ناب چوگان می کشی؛ یعنی چیزی شبیه چوگان نقاشی می کنی، می دانی با این کار چه کاری انجام می دهی؟ مرا آشفته و پریشان می کنی و بین که من در زندگی ام به اندازه ی خودم سرگردان و حیران هستم و تو دیگه با این کار ها ما را آشفته نکن: