نوحهخوان میگفت:
روز عاشورا
سرود غربت و تنهاییات این بود:
شیعَتی مَهما شَرِبتُم ماءَ عَذب فَذکُرونی
من نمیفهمم چهمیگوید ولی از کودکی مادر به من گفته است
جاری و عطشان تویی آقا
قصهی هر رود را پایان تویی آقا
مادرم گفته شهید اشکهایی
آرزوی مشکهایی
حسرتی بیانتهایی
آتشی در سینهی ما شیعههایی
بغض میسوزد تنم را
اشک می بارد هوای مشکی پیراهنم را
زیر لب با گریه میخوانم
نوحهی اندوه مادر را که حتی معنیاش را هم نمیدانم
اَو سَمِعتُم بِغَریب اَو شهید فَاندُبونی
#معصومه_مرادی