#بعد_از_شهادت
🔹مصطفی مرد بزرگی بود. این را من بدون اغراق می گویم. نه حالا به صرف این که مادرش هستم. من به جز مادر بودن دوستش هم بودم. مشاور همدیگر بودیم. مصطفی واقعا مرد بزرگی بود. این مرد بزرگ، مادری نمی خواست که پشت سرش شیون کند، مو پریشان کند و مردم را دور خودش جمع کند. من روز تشییع جنازه، کنار هیچ کس راه نمی رفتم. برای خودم تنها می رفتم و آن حرف هایی که زدم، دقیقا حس می کنم حرف خود مصطفی بود. خواست خود مصطفی بود که من بگویم و الا من در خودم به شخصه چنین قدرتی را نمی دیدم. یعنی اگر در خواب می دیدم که یک مو از سر مصطفی کم شده، دیوانه می شدم. اگر فقط یک روز با او تماس تلفنی نداشتم، آن روز شب نمی شد. آن روز خواهرهایش می گفتند: «بچه ها، سر به سرش نذارین. دور و برش نپلکین. امروز عزیز دردونه ش بهش زنگ نزده.» من اهل جانماز آب کشیدن نیستم. یک مسلمان عادی هستم. ولی وقتی حرف می زنم و واقعا به یک چیزی اعتقاد دارم، تا آخرش می ایستم.
🔺به نقل از مادر شهید
منبع: کتاب من مادر مصطفی
@mostafaahmadiroshan