شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
🔸رفتیم از کتابخانه مدرسه کتاب بگیریم. کتابخانه توی اتاق دفتر بسیج بود. بچه های باحالی بودند. خیلی زود رفیق شدیم. اسم کتابهایی را که می خواستیم و توی کتابخانه نبود می دادیم به شان تا برایمان نگه دارند. هوایمان را داشتند. ما هم توی مدرسه هوایشان را داشتیم. 🔸13 آبان که شد، اسم ما را هم برای رژه نوشتند. لباس بسیجی به مان دادند. بزرگ بود برایمان. کوچک کردیم تا اندازه شدند. ذوقی داشتیم که روز رژه بپوشیم. اسلحه هم به مان دادند. انگار روی آسمانها پرواز می کردیم. 🔸آن سال اولین بار بود که در مورد جنگ و شهادت با هم حرف می زدیم. آرزوهایمان بزرگتر شده بود. حالا آرزو می‌کردیم که ای کاش ما هم زمان جنگ بودیم، جبهه می رفتیم و شهید می شدیم. شهادت فکر و ذکرمان شده بود، بازی هم که می کردیم شرط بندی مان سر شهادت بود. برای کنکور رفتیم همه جزوه رزمندگان را خریدیم فقط به عشق بچه رزمنده ها.   🔸 @mostafaahmadiroshan