امسال برایِ من از آن سال‌هایِ رای بی رای بود. تصمیم گرفته بودم که رای ندهم.حتی رویداد های انتخاباتی و تبلیغات و مناظره های تلویزیونی هم، نمی‌توانست نظرم را تغییر دهد. من ناراحت بودم. اعتراض داشتم. امسال قرار بود خیلی جدی، سیاستِ قهر با صندوق را پیش بگیرم. تا اینکه سری به تاریخ زدم. اگر حتی کمی مرا بشناسید،خوب میدانید که من سیاست و اقتصاد و حکومت و حقوق و قانون نمی‌دانم. از همه‌شان هم اتفاقا فراری ام. دنیایم با دنیاهایشان در تضاد است. اما من تاریخ را خوب میدانم! به واسطه‌ی رشته و شغلم، تاریخ را زیاد تورق کرده‌ام. تاریخ درباره‌ی رای، چه خطی به من می‌داد؟ ۱_تاریخ می‌گفت برای مشروطه، برای صندوق و برای همین جمهوریتی که من الان حاضر نیستم برایش یک رای بدهم، خیلی ها حاضر شدند جان دهند! صفحاتِ خونینِ مشروطه‌ی تاریخ نشان می‌داد، که داستان فقط حقِ انتخاب نیست! داستانِ رای دادن حفظِ چیز دیگری‌ست. ۲_تاریخ، به من حق می‌داد. تاریخ رفیقی ست که می‌گفت من حق دارم که از حقم استفاده نکنم. حق دارم که معترض باشم. اتفاقا تاریخ هم معترض بود، اما می‌گفت هرکجا پای مردمِ کشوری از مشارکت بریده شده، توطئه‌‌ی در کار بوده است! توطئه‌ی بزرگ ۳_اما اصلی ترین دلیل من برای پای صندوق رفتن این است، که در حال حاضر بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی رژیمی به غایت کودک‌کش است! تاریخ می‌گفت میتوانم با رای دادن کشورم را دشمن شاد نکنم! من امسال پای صندوق می‌روم.با دلی داغ‌دیده و رنجیده و ناراحت و بسیار معترض و امسال احتمالا زیر برگه‌ رایم حتی فحش هم بنویسم اما رای می‌دهم. رای می‌دهم تا انقلاب،دشمن شاد نشود. @mostafaschool