⭕️یک لیوان وایتکس!
◀️ طبق قاعدهی بیست و دو شبِ گذشته، برای ضد عفونی کردنِ محله رفته بودیم. اتفاق میافتاد که بعضی از خانوادهها به عنوان کمک وسایل یا امکاناتی در اختیارمون بگذارند و ما هم تشکر کرده تحویل میگرفتیم. اون شب اما قضیه فرق میکرد.
🔸 خانمی مسن، با چیزی که زیر چادر گرفته بود به سمت ما آمد. رو به من کرد و گفت: «ننه ببخش والله، روم نمیشه اما به خدا، فقط همینو داشتم». توی یه پلاستیک سیاه پیچیده بودش. بازش کردم. دیدم یه وایتکس نصفه است! شاید کلا یه لیوان هم نمیشد! خشکم زد...
🔹پیرزن از همه ما بیشتر گذاشته بود. همه آن چه را که داشت، داده بود...
🔺 به اندازه سر بشکه داخل هر مخزنی که آماده میشد میریختم برای تبرکی.
📌 روایتهای جهادی خود را در قالب متن، صوت و فیلم برای ما، به آدرس
@VoiceOfMostazafin بفرستید.
#روایت_فتح
🎬
@Mostazafin_TV