‍ 🕊 دوست داشتن، خيلی آن چيزی نيست كه تو فكر ميكنی... خيلی اسرارآميز است و خيلی از كسانی كه در آن بودند، هيچ وقت ندانستند در آنند و خيلی از كسانی كه درباره ی آن حرف زدند، فقط حرف زدند... دوست داشتن، او را با تمام بدی هايش، دوست داشتنی يافتن است. رابطه است، چون چيزها نمی توانند با هم در ارتباطی عميق باشند، مگر آنكه مثل هم باشند و فقط مثل ها می توانند همديگر را دوست داشته باشند. تنها بازها با بازها و كبوترها با كبوترها بال پريدن دارند. در پرواز باز و كبوتر يا باز و عقاب مرگی ناگهانی و هراسی هميشگی نهفته است. دوست داشتن كشش روح است، نه كشش های نفس و هوس. كشش قلب است، نه كوشش های پوچ و عبث. دوست داشتن، "دوست داشتنی" بودن است، چون تنها "دوست داشتنی" قدرِ دوست داشته شدن را مي داند و تنها اوست كه مي تواند دوست داشته باشد، زيرا انسان چيزی را می تواند به ديگری بدهد، كه در خود دارد و اگر ندارد چگونه ببخشد. دوست داشتن خيرگی ست. خيره شدن، خيره ماندن و خيره مردن. در خيرگی "يكی" در انتظار توست، كه همه ی پاسخ ها و نيازها و دردهای توست. دوست داشتن، ديگری را داشتن است، بدون زنجير زدن. ديگری را داشتن است، در اوج از دست دادن. خوبترين ها را برای او خواستن است. حتی اگر خوبترين ها، تنها گذاشتن او باشد و حتی اگر واگذاری او به ديگری باشد و حتی اگر مرگ معشوق باشد. دوست داشتن معامله نيست، اما در بين مردم جز اين نيست. نديدن و يافتن است. محاسبه نيست. ديوانه پنداريست. ندانسته خواستن است. تكيه به صورت نيست، اتكاء به سيرت است. حبابی گذرا و زود مرگ نيست، كه تو را در بر گيرد و زود هنگام تركت كند، قلبِ تو است كه، تو آن را در بر گرفته ای، اما او بر تو است و تو را با خود خواهد برد. می شود آن را ديد، اما وقتی كه رفته است. می شود جلوی آن را گرفت، ولی زمانی كه نيامده است. مقاومت در برابر آن ممكن است، اما آنگاهی كه نيست. دوست داشتن پريدن است، آنگاه كه توانِ پريدن از تو پر زده و پرهای تو را يارای پريدن نيست. پرواز نكردن است، آنگاه كه پرهای تو آماده ی باز شدن و باد را در بر گرفتن اند. دوست داشتن، خود را گذاشتن است. از خود گذشتن و از خود گذشتن را آموختن. دوست داشتن "يكی" را داشتن است و ديگر هيچ چيز نداشتن. با "يكی" به سر بردن است و سَر را برای او بريدن. سِرّ را تجربه كردن و به سِحر آميختن. دوست داشتن، "دوست" را داشتن است و به داشتنیِ "دوست" بدل شدن. قفس را شكستن است و قفل را گشودن. دوست داشتن، آتش گرفتن است نه آن ناگهان تب های هوس آلود، بلكه آن آتشِ بی شعله و بی دود. آتشی كه هر كه آن را چشيد، از خود رميد و در خود روييد و بر همه چيز خنديد. آتشی كه روحِ منجمد را روان مي كند، قلبِ سنگی را مذاب و جانِ خفته را بی تاب. آتشی كه زندگی می گيرد و زندگی می دهد، اما آنچه می دهد، آن چيزی نيست كه گرفته است. خام را پخته می كند، پخته را می سوزاند، سوخته را خاكستر می كند و خاكستر را به باد می دهد و در ابر می باراند. آتشی پر از آرامش و سرشار از تنش. خاموش و پر از جوشش. آتشی كه اگر به تو روی آورد، خورشيد را در تو می آورد و آنكه خورشيد در او متولد می شود، اوست كه هر لحظه ميميرد. اين بهای با خورشيد و در خورشيد زيستن است. اما خورشيد نمی ميرد، پس او هميشه به خورشيد زنده است، حتی اگر هر روز بميرد. مشاور و مدرس آموزش مرکز مهر آفرین(قنبری )🌸🌺