کجاست خانهیمن؟ هرچه هست اينجا نيست
يکی به ماه بگويد که راه پيدا نيست!
غريب نيست به چشم من آسمان و زمين
ولی نه... شهر و ديار من اين طرفها نيست
نشسته گرد سفر روی شانهی روحم
رفيق راه من اين جسم بی سر و پا نيست
تمام شهر به تعبير خواب سرگرمند!
کسی مُعبّر بيداری من اما نيست
کسی نگفت سؤال جوابهايم را
به جملهها خبری از چرا و آيا نيست
ز ريگ ريگ بيابان شنيده زخم زبان
حريف درد دل رود غير دریا نيست...
⛔️حاوی صحنه های دلخراش