بسم‌رب‌الشه⚘️⚘️داوالصدیقین مادر شh⚘️ید نظری می‌گوید: سر مزارش نشسته و توی حال خودم بودم. جوانی با ظاهری خیلی شیک و امروزی آمد نشست کنار سنگ مزار فرزندم و شروع کرد به فاتحه خواندن! پرسید شما که هستید؟ گفتم مادر شه⚘️⚘️ید هستم؛ کاری داشتید؟ گفت: من مشکلی داشتم که این شه⚘️⚘️ید برایم حل کرد. گفتم: چطور مادر؟ گفت: هفته پیش به گلزار آمدم دیدم آقایی با عکس شه⚘️⚘️ید اینجا نشسته است. من اصلاً علاقه و اعتقادی به شه⚘️⚘️دا، گلزار و این مسائل نداشتم. با خودم گفتم اگر این شه⚘️⚘️ید مشکل مرا حل کند پس معلوم است شه⚘️⚘️یدان حساب و کتابی دارند. همان شب شه⚘️⚘️ید شما با همان لباس رزم و پوتین به خوابم آمد و رو به من کرد و گفت: «چون به شه⚘️داء توسل کردی آمدم تا مشکل تو را حل کنم. برو خیالت راحت باشد که مشکل تو کاملاً حل شده و دیگر هیچ غصه‌ای نخور.»‌فردای آن روز مشکلم حل شد. از آن روز تا به حال هر بار که به گلزار بیایم بر سر مزار پسر شما هم می آیم. . #حاجت #مزار#اکسپلور #کتاب