از جمله گفتمان‌هایی که در دهه‌های اخیر، در میان برخی متشرعان، شایع شده و برخی افراد «شاید» دلسوز نیز به جهاتی از قبیل مقبول‌سازی دین یا معقول‌نمایی شرع، به آن دامن می‌زنند، ردّ تعدّد زوجات با رویکرد دینی و انکار محبوبیت فقهی آن است تا جایی که برخی از اهل دیانت، به کراهت آن و یا حرمت‌ش جز در موارد اضطرار، متقاعد شده و این باور را شرعی انگاشته‌اند.حتی گاه از برخی متشابهات در اقوال فقهاء و یا افعال علماء، شواهدی بر تأیید این باور، آورده می‌شود اما مثلاً کسی نمی‌گوید که چرا آن‌گاه که صاحب‌عروه فرمود: «الاستحباب لایزول بالواحدة بل التعدد مستحب أیضاً؛ استحباب ازدواج، با نکاح یک‌همسر، رفع نمی‌شود بلکه نکاح همسرانی دیگر نیز مستحب است» (العروةالوثقی، کتاب النکاح، م2) علماء بدون هیچ حاشیه‌ای بر این فتوا صحه گذاشتند؟ و...کسانی که در این جهت به تحریف کلام فقهاء روی آورند، در مرحله‌ای بالاتر و در مواجهه با کتاب و سنت نیز شاید به خود اجازه دهند که نصوص را مُثله نموده و با تفسیربه‌رأی، آیات و روایات را از اثر بیندازند، آیه‌ی صریح را با استناد نابجا به شأن نزول، مقید کنند و حدیث صحیح را به‌جهت ناسازگاری با خوشایند شخصی و استحسان، مخالف با عقل و قرآن بنامند و... مگر نه این‌که «و لو اتّبع الحقّ أهواءهم لفسدت السماوات و الأرض و من فیهن» (سورةالمؤمنون آیة71)؟