🏴🏴🏴
إنا لله و انا الیه راجعون
عصر جمعه دستهایمان هنوز به دعا بلند بود! ای پاییز بیرحم، کاش میگذاشتی دلمان به دعایی خوش باشد! امانش میدادی تا دستکم همان نفسهای دردناکش را بکشد! همان تپشهای خسته و بیرمق قلبش را ادامه دهد! میگذاشتی با همان جان خستهاش برایمان لبخند بیافریند و خاطرهسازی کند!
حالا با کولهباری از خاطراتش چه کنیم؟ جای خالیاش را با کدام گزینه پر کنیم؟ این زخم التیامناپذیر را چه مرهمی نهیم؟ جای خالی لبخندهایش را با چه چیزی پرکنیم؟ لبخندآفرینی خلاقانه و هنرمندانهاش را چه کسی پر خواهد کرد؟ ما تنها شدیم! جمع هم که باشیم باز هم انگار بدون فرامرز علیزاده تنهاییم! چه تنهایی بیانتهایی را باید بدون فرامرز علیزاده ادامه دهیم؟! این بغض سنگین را در این ایام پرمحدودیت کرونایی در کجا باید باز کنیم؟ بر کدام شانه سر بگذاریم و بگرییم؟!
افسوس که نه دانش و مهارتمان جای دانش و مهارتش را پر میکند! نه محبت و صمیمیتمان جای محبت و صمیمیتش را پر میکند! بار این غم سنگین است! حالا چگونه همسر و فرزندش را تسلّی بدهیم وقتی خودمان به تسلّی نیاز داریم؟ ما که خود سوگوارترین داغدار این حادثهایم چگونه میتوانیم به آنان تسلیت بگوییم؟
چه غروب دلگیری! چه جمعه دردناکی!
✍ پیام یکی از اساتید محترم سوگوار گروه ادبیات عرب