دود بود و دود بود و دود بود، گل میان آتش نمرود بود یک طرف گلبرگ اما بی سپر یک طرف دیوار بود و میخ در شعله تا از داغ غربت سرخ شد میخ کم کم از خجالت سرخ شد روز رنگ تیره ی شب را گرفت مجتبی چشمان زینب را گرفت با فضه بگویید بیاید، که در این باغ نیلوفر بیمار، پرستار ندارد بر حاشیۀ برگ شقایق بنویسید: گل، تاب فشار در و دیوار ندارد #شهادت_مادرم_افسانه_نیست @mzohor