رحمه می خواست پیش ایوب بازگردد اما دست خالی نمی توانست چاره ای جز بریدن گیسوان خود ندید مویش را برید و به آن زن داد.
شیطان به صورت آدمی شد و پیش ایوب آمد و گفت:زنت کار بد کرد گیسوانش را بریدند.(در
هر دو روایت) ایوب غم و غصه زیاد خورد و ناله کرد به همسرش گفت:به خدا قسم اگر حق تعالی مرا شفا دهد برای همین گناهت تو را صد تازیانه خواهم زد.از نزد من برو.آب و غذای تو بر من حرام است و دیگر از دست تو آب و نانی نخواهم خورد.
همسر ایوب از کنار او رفت و ایوب خود را در سختی و گرفتاری ها دید،در آن وضعیت پیشانی بر خاک نهاد و گفت:پروردگارا،سختی و گرفتاری بر من فشار آورده است و تو مهربانترین مهربانان هستی.دری از رحمت خود بر من بگشا و مرا رهایی بخش. خداوند دعای ایوب را مستجاب کرد از جانب جبرئیل(ع) وحی آمد،یا ایوب برخیز که خدای متعال بر تو رحمت کرده و تو را راحتی و فرج داد.
ایوب گفت:چگونه برخیزم در صورتی که حال من اینگونه است؟ گفت:یا ایوب،پای بر زمین بزن. ایوب(ع) پای بر زمین بزد به سرعت زیر پایش چشمه آبی پدیدار شد در زیر پای دیگرش نیز همچنین. جبرئیل گفت:از این چشمه بدن خود را شستشویی ده تا تمام کسالت ها و مرض های تو برطرف شود و قدرت بینی.و از چشمه دیگر بنوش تا رحمت بینی.ایوب در آن چشمه فرورفت و هفت جای بدنش سلامت شد گویی که هرگز او دچار بیماری و مرضی نبوده است. خداوند به پاس صبر و شکیبایی بی مانندش فرزندانش را به او بازگرداند.پس از مدتی همسرش برای رسیدگی به حال او به آن مکان برگشت ولی از شوهر مریض و بیمار خود اثری نیافت.اشک از چشمانش جاری شد،ناله و زاری برآورد وای پیغامبر! وای بیمار من! ای کاش می دانستم کدام گرگ تو را خورده تا من این درد را نداشته باشم که تو را پیدا نکنم؟! ایوب وقتی صدای رحمه را شنید آواز برآورد که ای زن چرا گریه می کنی؟! رحمه نزدیک او رفت و گفت:من اینجا بیماری داشتم،اکنون او را پیدا نمی کنم! تو می دانی او کجاست؟ یا حالش چطور است؟ایوب گفت:بیمار تو چگونه بود؟ و اسمش چه بود؟ رحمه گفت:در وقت سلامتی شبیه تو بود،و اسمش ایوب بود.
ایوب گفت:آن کسی که دنبالش می گردی من هستم.رحمه خوب نگریست متوجه شد که ایوب است او را در آغوش گرفت و شادمانی کرد.گفت:چه شد که سلامت گشتی؟
ایوب چگونگی حال و آمدن جبرئیل(ع) و بوجود آمدن آن چشمه ها را نیز گفت.رحمه خدای را ـ عزوجل ـ شکر کرد.
برای اینکه ایوب از ذمّه سوگندی که درباره تازیانه زدن و تادیب همسرش یادکرده بود رها شود به او وحی رسید که دسته ای از سوفار که دارای صد دانه باشد بردار و با ملایمت و مهربانی به همسرت بزن تا به قسم خود عمل کرده باشی تا همسر مهربانت هم که در دوران سختی و رنج با تو وفادار بوده از تو نرنجد.
آری خداوند در برابر صبر ایوب تمام نعمت های از دست رفته را به او باز گرداند و به همان اندازه به آن اضافه کرد تا این امر برای صاحبان و خردمندان پند و اندرزی باشد در هنگام سختی و بلا مضطرب نشود و با صبر و شکیبایی نجات خود را از خداوند طلب کند.
https://eitaa.com/nabaaa