هدایت شده از نبض قلم
باز هم عالی جنابِ چکمه پوش فصلها با پتویی تازه آمد روی ِدوش فصلها گونه هایم سیبِ سرخ و لب انارانداخته چون لبویی تازه هستم بیخِ گوش ِفصلها حضرت پاییز رفت وحسرتِ دلدادگی برف و باران میزند روی ِنقوش فصلها باد با ابر سفید ش آمده تا کف زند روسیاهی دل نبندد در خروشِ فصلها دستهایش را گرفتم گرمتر" ها "میکنم یخ نبندم ماه رویِ یخ فروش فصلها! مثل ِآدم برفی ام! اما درونم قلب هست با توام عالی جنابِ چکمه پوشِ فصلها! @nabzeghalam