شهرِ چشمانِ تو دیوانه فراوان دارد دلِ من در غمِ تو ، حسرتِ باران دارد عطرت از دور ڪه پاشیده ، مرا میخواهد مرده باشم تو بیایے ،  دلِ من جان دارد آنڪه غافل شده از عشق تو ڪافر باشد عاشقِ چشمِ تو سربازِ مسلمان دارد هر ڪه با عشق تو پیوند خورَد ، میفهمد زندگے حسِ قشنگیست ڪه جریان دارد سایه‌ات بر سرم افتاد ، دلم عاشق شد مطمئنم ڪه رسیدن به تو امڪان دارد لبِ خندانِ تو ، آیینه‌یِ تقدیرِ منست بوسه‌اے مست ، ڪه لبهایِ تو پنهان دارد گاهگاهے به خیالِ تو غزل میگویم خاطرِ شعر من اشعارِ پریشان دارد دوستت دارم و عاشق شده‌ام ، میدانے ! درد بسیار ، ولے عشقِ تو درمان دارد ╔═🦋