*┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄*
*اوایل جنگ بود و مرزها دست عراق بود در ارتفاعات گیلان غرب بودیم با حسرت به ابراهیم گفتم:*
*یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهر خودشون برن؟!*
*ابراهیم هادی گفت:*
*چی میگی!*
*روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند*
شادی روحش صلوات💥
🌹🍃🌹🍃