روضه چله نمازشب هممون وقتی که بچه بودیم مدرسه میرفتیم تکلیف نمی‌نوشتیم یک کاغذهایی میدادن میگفتن برو ولی تو بیار، وقتی بابامونو می‌بردیم میگفت: دستتو بگیر، جلو بابا سه چهارتا خط کش میزد کف دست.. اما اون روزی که با مادرمون میرفتیم میگفت: من بچه رو جلو مادرش نمیزنم..نامرد گفت دیدم تو گودال داره صدا میاد، بنیّ..* اما وقتی اومد رو تل، همه ی غصه ی عمه ی سادات، ناچار دست رو سر گذاشت عقیله ی بنی هاشم مضطر شد آخه دیده مادرش امامشو از زیر تیغ تو مسجد نجات داد با اون وضعيت، دید شمشیر رو سر امیرالمومنین گرفتن، علی جانش رو از زیر شمشیر نجات داد.اینجا اول جان امامش در خطره، از این ورم اون حرامی پنجه انداخته تو موها تا حالا کسی قد و قامتشو ندیده.. آی شمر امام است احترامش کن چقدر پشت و رویش میکنی تمامش کن حالا یه سوال دارم اگه یه بچه رو جلو مادر بزنن سخته یا برعکسش؟ خدا نیاره برا یه بچه ای که جلو چشش مادرشو بزنن.. ننوشتن جایی، استحسانه..یه روز عمه ی سادات نشست روبروی امام حسن، گفت: همش کز میکنی یه گوشه، داری از غصه دق میکنی، چی شده؟ یعنی تو کوچه هیچ کار نکردی؟ یه سری تکون داد، خواهر! به جان خودم ایستادم به روی پنجه ی پا اما حیف دستش از روی سرم گذشت یا حسین..... (برای دیگران هم ارسال کنید) در و ان‌شاءالله به زودی 🌙کانال معرفتی نمازشب 👇 [به جمع نمازشبی ها ملحق شوید] https://eitaa.com/nafeleh_shab