بعد از تــو ای طــراوت بـارانـی زمـين جـامانده‌ام کنار خـودم ، پشت نقطه چيــن بعد از تو هرچه مانده غزل پاره‌ي من است در ايــن دقـــيـقه‌های مـبهوت واپسيــن بــا مـــن نمــانـده هيچ بجــز داغ کهنــه ای مثــل نگـاه منتظـری روی سنگ چيــن بعــد از تـــو بــوی زشت تراخــم گرفتــه اند آلالـه های وحشــی و گلهــای يـاسميــن بغضــی شکفتــه روی گلــويـم بـرای تـو بـا يک بغــل گلايـه و يک چشـم نکته بيـن بعد از تو هر چه مانده مرا زجر می دهد بعــد از تـو ای شکــوه غزلهـای آخـريـن