هدایت شده از بی شوخی!
رفتم و در کوه غریدم: شکاری نیست که! کوه هم برگشت و در جا گفت: ...آری نیست که! زهر ماری خواستم از مار، گفتا: زهر مار! توی دست و بالم امشب زهر ماری نیست که! گفته دولت قبل تابستان می‌آید کمبزه گشتم اما توی تقویمم بهاری نیست که! توی آن اوضاع ناهنجار گفتیم: ای به چشم... توی این اوضاع از ما انتظاری نیست که!   گفت مسئولی که من یک سر به زیر خط فقر ناشتا رفتم ولی اصلاً فشاری نیست که یک زمانی آدمی در غار، عمری می نشست زیر «پونصد پیش و برجی پنج»، غاری نیست که! «دوش با من گفت پنهان، کاردانی تیز هوش:» کاردانم، تیزهوشم، عیب و عاری نیست که!  گفت ما را جلوهٔ معشوق... گفتم جلوه اش؟ این برای هوش مصنوعی که کاری نیست که این که داری این اواخر مثل سگ رویش کراش پیر گنجشک است عاشق جان! قناری نیست که می شد اصلا شعر حاضر را نگویم لاجرم رفت باید تا تهش! راه فراری نیست که این قدر مگذار لای چرخ خودروساز چوب! این برادر! خودروی ملی است، گاری نیست که مرغداری را دلم می خواست سازم قافیه دفتر شعر است اما... مرغداری نیست که! گفته شد این شعر از شخصی به نام قیصری است تا خودم عیناً نبینم اعتباری نیست که... @naftinashi1 کانال طنز ادبی بی شوخی: ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii