نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
☀️☀️☀️ 🎤 #خطبه_۲۲۳ 💠از سخنان امام عليه السلام اين سخن را به هنگام تلاوت اين آيه فرموده : يا ايها ال
☀️☀️☀️ 🎤 ۲۲۴ 💠از سخنان امام ( ع ) ڪه در آن از ظلم و ستم تبري مي جويد [ وداستان آهن تفتيده و برادرش عقيل را بازگو مي ڪند ] سوگند بخدا اگر شب را بر روي خارهاي سعدان بيدار بسر برم و يا در غلها و زنجيرها بسته و ڪشيده شوم برايم محبوبتر است از اينڪه خدا و رسولش را روز قيامت در حالي ملاقات ڪنم ڪه به بعضي از بندگان ستم ڪرده و چيزي از اموال دنيا را غصب نموده باشم . چگونه به ڪسي ستم روا دارم آنهم براي جسمي ڪه تار و پودش به سرعت بسوي ڪهنگي پيش مي رود [ و از هم مي پاشد ] و مدتهاي طولاني در ميان خاڪها مي ماند . سوگند بخدا عقيل برادرم را ديدم ڪه به شدت فقير شده بود و از من مي خواست ڪه يک من از گندمهاي شما را به او ببخشم . ڪودڪانش را ديدم ڪه از گرسنگي موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود . عقيل باز هم اصرار ڪرد و چند بار خواسته خود را تڪرار نمود من به او گوش فرادادم خيال ڪرد من دينم را به او مي فروشم و به دلخواه او قدم برمي دارم و از راه و رسم خويش دست مي ڪشم [ اما من براي بيداري و هشداريش ] آهني را در آتش گداختم سپس آن را به بدنش نزديک ساختم تا با حرارت آن عبرت گيرد ناله اي همچون بيماراني ڪه از شدت درد مي نالند سر داد و چيزي نمانده بود ڪه از حرارت آن بسوزد به او گفتم : هان اي عقيل زنان سوگمند در سوگ تو بگريند از آهن تفتيده اي ڪه انساني آن را به صورت بازيچه سرخ ڪرده ناله مي ڪني اما مرا به سوي آتشي مي ڪشاني ڪه خداوند جبار با شعله خشم و عضبش آنرا برافروخته است تو از اين رنج مي نالي و من از آتش سوزان نالان نشوم ؟ از اين سرگذشت شگفت آورتر داستان ڪسي است ڪه نيمه شب ظرفي سرپوشيده پر از حلواي خوش طعم و لذيذ به درب خانه ما آورد ولي اين حلوا معجوني بود ڪه من از آن متنفر شدم گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير ڪرده بودند به او گفتم : هديه است يا زڪات و يا صدقه ؟ ڪه اين دو بر ما اهل بيت حرام است . گفت نه اين است و نه آن بلڪه هديه است به او گفتم : زنان بچه مرده بر تو گريه ڪنند آيا از طريق آئين خدا وارد شده اي ڪه مرا بفريبي ؟ دستگاه ادراڪت به هم ريخته ؟ يا ديوانه شده اي ؟ و يا هذيان مي گوئي ؟ بخدا سوگند اگر اقليمهاي هفتگانه با آنچه در زير آسمانها است به من دهند ڪه خداوند را با گرفتن پوست جوي از دهان مورچه اي نافرماني ڪنم هرگز نخواهم ڪرد و اين دنياي شما از برگ جويده اي ڪه در دهان ملخي باشد نزد من خوارتر و بي ارزشتر است . علي را با نعمتهاي فناپذير و لذتهاي نابودشدني دنيا چه ڪار از به خواب رفتن عقل و لغزش هاي قبيح به خدا پناه مي بريم و از او ياري مي جوئيم . 🌴🌴🌴