را از بیاموزیم (۳۰۶) ‏قسمت نخست حکمت ۳۶۷ نهج البلاغه بخش ششم: ‏ ‏آنگاه امام(عليه السلام) به پايان كار اين گروه از دنياپرستان كوردل اشاره كرده، مى فرمايد: ‏«اين وضع همچنان ادامه مى يابد تا آن جا كه (پنجه مرگ) گلويش را مى فشارد و او را به گوشه اى مى اندازد در حالى كه رگ هاى حياتش قطع شده، مرگ او در پيشگاه خداوند بى اهميت و افكندنش به گورستان براى دوستانش آسان است»; ‏(كَذلِكَ حَتَّى يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ فَيُلْقَى بِالْفَضَاءِ مُنْقَطِعاً أَبْهَرَاهُ، هَيِّناً عَلَى اللّهِ فَنَاؤُهُ، وَ عَلَى الاِْخْوَانِ إِلْقَاؤُهُ). ‏ ‏ «كظم» در اصل به معناى بستن سر مَشكى است كه پر از آب باشد و از روى كنايه، به گلو به خصوص در زمانى كه انسان پر از خشم شده باشد و از ابراز خشم خوددارى كند اطلاق مى شود. ‏ ‏«ابهراه» تثنيه «ابهر» اشاره به دو رگى است كه خون را از تمام بدن به قلب مى رسانند و اگر قطع شوند انسان مى ميرد. ‏ ‏ امام(عليه السلام) ترسيم بسيار دقيقى از سرنوشت انسان به خصوص دنياپرستان در اين گفتار حكيمانه كرده است و آن اين كه دنياپرستان پيوسته غرق نگرانى ها درباره آينده و غم و اندوه درباره آنچه از دست داده اند مى باشند تا اين كه ناگهان مرگشان فرامى رسد و گلويشان فشرده مى گردد و به صورت جسم بى جانى درمى آيند و دوستان سعى مى كنند هرچه زودتر او را از خانه و كاشانه اش بيرون ببرند و به خاك هاى قبرستان خاموش بسپارند. ‏ ‏و به گفته شاعر: ‏دنيا كه در او ثبات است كم مى بينم ‏با يك فرحش هزار غم مى بينم ‏ اين كهنه رباطى است كه از هر طرفش ‏راهى به بيابان عدم مى بينم @nahj_ir