خطبه هاى امير مؤمنان عليه السلام و فرمانهاى او،و در آن گزيدۀ سخنان او آمده است كه همچون خطبه است، در مجلسهاى محدود، نه در حضور عام و در جنگهاى بنام، و پيشآمدهاى ايّام .
كه در آن آغاز آفرينش آسمان و زمين و آدم را بيان فرمايد.
سپاس خدايى را كه سخنوران در ستودن او بمانند و شمارگران شمردن نعمتهاى او ندانند، و كوشندگان حق او را گزاردن نتوانند. خدايى كه پاى انديشه تيزگام در راه شناسايى او لنگ است، و سر فكرت ژرف رو به درياى معرفتش بر سنگ. صفتهاى او تعريف ناشدنى است و به وصف درنيامدنى، و در وقت ناگنجيدنى، و به زمانى مخصوص نابودنى. به قدرتش خلايق را بيافريد، و به رحمتش بادهارا بپراكنيد، و با خرسنگها لرزه زمين را در مهار كشيد.
سرلوحه دين شناختن اوست، و درست شناختن او، باور داشتن او، و درست باور داشتن او، يگانه انگاشتن او، و يگانه انگاشتن، او را به سزا اطاعت نمودن، و به سزا اطاعت نمودن او، صفتها را از او زدودن، چه هر صفتى گواه است كه با موصوف دوتاست و هر موصوف نشان دهد كه از صفت جداست، پس هر كه پاك خداى را با صفتى همراه داند او را با قرينى پيوسته، و آن كه با قرينش پيوندد، دوتايش دانسته، و آن كه دوتايش خواند، جزء جزءاش داند، و آن كه او را جزء جزء داند، او را نداند، و آن كه او را نداند در جهتش نشاند، و آن كه در جهتش نشاند، محدودش انگارد، و آن كه محدودش انگارد، معدودش شمارد. و آن كه گويد در كجاست؟ در چيزيش در آرد، و آن كه گويد فراز چه چيزى است؟ ديگر جايها را از او خالى دارد.
بوده و هست، از نيست به هستى در نيامده است. با هر چيز هست، و همنشين و يار آن نيست، و چيزى نيست كه از او تهى است. هر چه خواهد پديد آرد، و نيازى به جنبش و وسيلت ندارد. از ازل بيناست و تا به ابد يكتاست، دمسازى نداشته است تا از آن جدا افتد و بترسد كه تنهاست.
آفرينش را آغاز كرد و آفريدگان را به يكبار پديد آورد، بى آنكه انديشه اى به كار برد، يا از آزمايشى سودى بردارد، يا جنبشى پديد آرد يا پتياره اى را به خدمت گمارد. از هر چيز به هنگام بپرداخت، و اجزاى مخالف را با هم سازوار ساخت، و هر طبيعت را اثرى بداد و آن اثر را در ذات آن نهاد. از آن پيش كه بيافريند به آفريدگان دانا بود، و بر آغاز و انجامشان بينا، و با سرشت و چگونگى آنان آشنا.
سپس خداى پاك فضاهاى شكافته و كرانه هاى كافته و هواى به آسمان و زمين راه يافته را پديد آورد، و در آن آبى روان كرد. آبى كه موجهاى آن يكديگر را مى شكست، و هر يك بر ديگرى مى نشست. آب را بر پشت بادى نهاد سخت و زنده و هر پايدارى را در هم شكننده. باد را بفرمود تا آب را باز دارد و فرو سو آمدنش نگذارد و درآن مرز بماند. هواى شكافته در زير باد به جريان، و آب جهنده بر بالاى آن روان. سپس بادى نازا آفريد تا خروشنده را بگرداند و موج دريا را برانگيزاند. باد چنان كه گويى مشكى راپياپى و سخت بوزيد، از برخاستنگاهى دور و ناپديد. باد را بفرمود تا آب مى جنباند يا در فضايى تهى ميراند، سرآب را به پايان آن برد و جنبنده آن را به آرام آن رساند تا آنكه كوهه ها از بر، و كفها بر سر آورد، پس خدا آن كف آسمان موجى از سيلان باز داشته، زبرين سقفى محفوظ، بلند و افراشته بى هيچ ستون بالا رفته و برپا، و بى ميخ و طناب استوار و برجا. پس آسمانها را به ستاره هاى رخشان و كوكبهاى تابان بياراست، و بفرمود تا خورشيد فروزان و ماه تابان، در چرخ گردان و طارم سبك گذران و آسمان پر ستاره روان، به گردش برخاست.
سپس ميان آسمانهاى زبرين را بگشود و از گونه گون فرشتگانش پر نمود: گروهى از آنان در سجده اند و ركوع نمى گزارند، و گروهى در ركوعند و ياراى ايستادن ندارند. گروهى ايستاده و صف ناگسسته، و گروهى بى هيچ ملالت لب ازتسبيح نابسته. نه خواب دارند و نه بى هوشى، نه سستى گيرند و نه فراموشى، و گروهى از آنان امينان وحى اويند، كه كلام خدا را به پيامبرانش مى رسانند، و قضاى الهى را بر مردمان مى رانند، و گروهى نگاهبان بندگان اويند و در بانان درهاى جنان او، و گروهى ازآنان پايهاشان پايدار در زمين است، و گردنهاشان بر گذشته از آسمان برين. تنومندى و ستبريشان از حد برون است، و دوشهاشان براى برداشتن عرش متناسب و موزون. ديده ها از هيبت بر هم و پرها به خود فراهم. در پس حجاب عزت و پرده هاى قدرت مستور و دست نامحرمان از ساحت قدس آنان دور. نه براى پروردگار در وهم خود صورتى انگارند، و نه صفتهاى او را چون صفتهاى آفريدگان پندارند. نه او را در مكانى دانند، و نه وى را همانندى شناسند و بدان اشارت رانند.
صفت آفرينش آدم (علیه السلام)
پس پاك خداى با عظمت، از زمين گونه گون طبيعت خاكى فراهم كرد، از زمين نرم و ناهموار و از شيرين آن و از نمكزار. بر آن خاك، آب ريخت تا پاك شد، و با ترى محبت اش بياميخت تا چسبناك شد. پس صورتى از آن پديد آورد، با اندامهاى بايسته، و عضوهاى جدا و به يكديگر پيوسته. آن را بخشكانيد تا يك لخت شد و زما
@nahjjj97