📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند. (۲۶)
📚 انتشارات عهدمانا
کشیش گفت :«من به هیچ عنوان قصد فروش آن را ندارم. باید رابطه ای بین این کتاب و رؤیایی که دیشب دیدم وجود داشته باشد . دلم می خواهد هرچه زودتر این رابطه را کشف کنم.
ایرینا گفت : «تو در لبنان دوستی داشتی به نام جرج جرداق ، همان نویسندهٔ مسیحی که دربارهٔ علی کتابی نوشته بود.»
کشیش گفت : « تو به نکتهٔ خوبی اشاره کردی ایرینا. اصلاً یادم به جرج جرداق و کتابش نبود .
ایرینا صندلی ای را که کنار پنجره بود ، برداشت و پهلوی میز گذاشت و روی آن نشست و گفت : « پس خوب است تلفنی به او بزنی و بگویی کتابش را برایت بفرستد.
کشیش سرش را تکان داد گفت : « پیشنهاد خوبی دادی ایرینا ، او تنها کسی است که می تواند در این باره کمکم کنند ؛ چون اصلاً دوست ندارم برای این کار به سراغ مسلمانان بروم . هرچه زودتر باید به او زنگ بزنم . »
↩️ ادامه دارد...