#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻بازنویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت سی و هشتم:
❇️ بیعت با عثمان
🔻 تذکرات من در جمع اعضای شورای خلافت به جایی نرسید و در نظر آنها تغییری ایجاد نکرد؛ چرا که آنها نگران عدالت من در حکومت بودند و اینکه نمیتوانستند نصیب و سهم در حکومت من داشته باشند، پس همگی علیه من قیام کردند و ولایت را از من به عثمان برگرداندند تا از طریق او، سهمی در حکومت، داشته باشند و خلافت را در میان خود دست به دست کنند.
🔻آنها مرا به بیعت با عثمان فراخواندند و من با اکراه بیعت کردم و صبر پیشه ساختم تا خداوند به حساب آنان برسد.
❇️ ترجیح دادن بردباری و تحمل بر هر کار دیگر
🔻همه منتظر شنیدن نظرِ من درباره زمامداری عثمان بودند؛ پس خطبهای خواندم و اعلام کردم:
همانا می دانید که من سزاوارتر از دیگران به خلافت هستم. به خدا سوگند! تا هنگامی که اوضاع مسلمانان رو به راه باشد و جز بر من به فرد دیگری ستم نشود، به آنچه انجام دادهاید گردن مینهم و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن، از یکدیگر سبقت می گیرید، پرهیز می کنم.
❇️ اصرار بر اجرای حدود الهی
🔻با مشاهده وضعیت حکومت داری عثمان و ضعفهای بسیار و سستی و بی ارادگی در احکام صادره از جانب او و تعطیل حدود الهی، تذکرهای پی درپی در مورد اجرای حدّ برای افراد فاسق و متجاوز از حدود الهی، به او میدادم که در واقع، هیچ اثری هم نداشت و او اهمیتی به این تذکرات نمی داد!
🔻به عثمان گفتم: به خدا سوگند! اگر زندگی تو همین گونه ادامه پیدا کند، مردم سخنانی بدتر از این درباره تو خواهند گفت.
📚 منابع:
۱.نهج البلاغه، خطبه ۷۴
۲.الجمل، ص ۱۸۱
📗 کتاب علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی