شاید یه شبی مثلِ امشب خوابش نبرده !😊 حضرتِ مادر رو میگم .. 😍❤️ لباسِ قشنگ و ساده‌ی عروسیشُ که قراره همون شبِ عروسی بخشیده بشه به فقیر گذاشته مقابلِ چشماشُ ذوق میکنه براش نه فقط واسه پوشیدنش ، نه واسه عروس شدن ! واسه عروسِ علی شدن ...😍 واسه زندگی با کسی که وقتی فهمید ازش خواستگاری کرده❤️ با اون سکوتِ پر از شرم و لبخندِ نمکینش رحمة للعالمین تا تهِ قضیه رو خوند☺️💐 چند تا خونه اون طرف‌تر ؛ حتما حضرتِ پدر هم بیداره و مشغولِ عبادت ..😍💚 و شکر کردنِ خدایی که خوووب در و تخته رو جور کرد واسه هم♥️ که قراره فردا دستِ سیدة النساءِ العالمینُ بزاره تو دستاش🤝 که حتما بینِ چندتا لباسِ وصله زده ، اما مرتبش ؛ نونوار ترینُ گذشته کنار واسه روز دامادیش☺️ و ذوق میکنه به یادِ اون روزایی که بدجوری به دلبر دل باخته بود و روی گفتن نداشت .. که آخرش با کلی مِن منُ شرم و خجالت سرشُ انداخت پایینُ به حبیبش گفت عاشق شدم آقا !♥️ که آخر سر خودِ خدا هم طاقت نیاورد و واسش آستین بالا زد چه روزی بشه امروز چه عقدی بشه عقدِ زهرا و علی😍 چه عاقدی بشه جبرئیل❤️ چه شاهدی بشه خدا😍💚 مبارک باشه مادرِ مادرا .. مبارک باشه پدرِ عالم جانم فدای ذوقِ امشبِ هردوتون ماه و خورشیدِ دلِ ما..💫 جانم فدای یازده تا ستاره‌ی پر نورِ حاصلِ پیوندتون🌈😍♥️ ممنون که شما به هم رسیدین ... @nahno_samedon