به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس)
#ایل_آی
سرمو نوازش میکرد
منو برد به گذشته ها
به کل کل کردنمون با آیناز
لحظه ای لبخند زدم چقد سیب زمینی سرخ کرده میدزدیدیم
هوا تاریک شده بود
من این آرامش دوست دارم
_مامان
_جانم
_یه سوال کنم راسته راستشو میگی
_آره بگو
_تو هم فک میکنی من بابارو کشتم
_حرف مردم ول کن دیگه مهم نیستن
_آره یا نه
_مشخصه که نه
_راستشو بگو مامان
آیناز که مثل اینکه حرفامونو شنیده بود گفت
_مشخصه که نه
قضیه سادس بابا بخاطر یه اشتباه تو که هر دختری این روزا ازین اشتباها زیاد میکنن تورو به یه گرگ دادناراحت نشو ایلای
خدا همه رفتگان بیامرزه هم بابامو هم شوهرتو
تا دوسال بعد تو انگار حکومت نظامی بود
بابا بارها مامان بخاطر کار تو کتک زد
مامان با ناراحتی گفت
_بس کن آیناز خوبیت نداره پشت سر مرده اینجوری حرف میزنی
آیناز عصبی مامان نگاه کردو ادامه داد
_منو هم که انگار گرگانم عوض تورو سر من درمیاورد
حرفای فامیل مثلا فامیلمونم بدتر جریش کرده بود
نمیدونی من با چه مصیبتی با امیر حسین فرار کردم و باهاش قطع رابطه کردم
ولی بعد دوسال که دید نه من هستم نه تو
کم کم انگار فراموش کردنرم شد
_آیناز تو فرار کردی جدی میگی
_اینحوری نگام نکن این آخرین راه بود
بابا چنان عصبانی بود که هیشکی جرات نمیکرد بیاد خاستگاری
منو امیرم دیدیم چاره ای نداریم
مامان_بعله خانوم شیش ماه بعد ازدواج زورکیش نیومد دیدن مادرپدرش
آیناز_مادر من کی جرات داشت بیاد
خدابیامرز عمو شوهرم با اون ریشای سفیدش چقد اومد دیدن بابا تا راضیش کنه
ولی ایلای اینم بگم این دو سال آخر بابا واقعا عوض شده بود
اون اوایل که من پامو کردم تو یه کفش که الابلا باید بریم دنبال ایلای عصبانی میشد
امیر حسین برای بابا جای پسرش بود همه کاری براش میکرد
بابام به اصرار امیر راضی شد
منو امیر وقتی اومدیم تهران من تازه باردار بودم
نمیدونی با چه مصیبتی خونه ی پدرشوهرتو پیدا کردیم
ولی از اونجا رفته بودین
میدونی چی باعث شد بابا سفت و سخت دنبالت بگرده
یه پسر جووونه به اسم فک کنم آصف بود یا چی
تعریف کرد ابراهیم تا حد مرگ کتکت زده
گفت که موادفروش شده بوده
ازمون خواست اگه پیدات کردیم بهت بگیم حلالش کنی
گفت بهت بگم اون هیچی از ماجرای شهربازی با ابراهیم نگفته
البته نگف ماجرا چی بوده
از شنیدن این حرفا اگه بگم دارم شاخ درمیارم اغراق نکردم
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b