نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #ایل_آی خیلی زود ناهارمون آماده شد ولی مگه میشد زیر نگاهای آراز که خیلی
به قلم (یاس) _میشه حرف نزنیم _اومدم که حرف بزنم _حرفی نیست _چرا هست حرفای مامان اهمیت نده اون فک میکنه پسرش پادشاه عالمه دنبال دختر شاه پریون میگرده متوجه نیس که من یه مردم با یه بچه الان فقط دنبال آرامشم دنبال یه همدل که تنهایمو باهاش شریک بشم من دنبال کسی هستم که به ستم نکنه کمکش کنه طعم مادر بچشه ازشونه هام گرفت و کامل منو برگردوند سمت خودش پایین نگاه میکردم _منو نگاه کن سرمو بالا آوردم آراز پسرعموی عزیز من که مادرم از بس دوسش داره بهش میگه پسرم از من چی میخاد _بیا و اینبار با دلم راه بیا بهت قول میدم اینقدر خوشبختت کنم که سختیای این سالها از تن در بره بگی خواب یا رویا با استیصال گفتم _آراز _اینجا مامانت بهت نیاز داره اینجوریشو نگاه نکن گاهی بیخود و بی جهت فشارس تا بیست ودو میره منو آرادمم بهت نیاز داریم بخدا آیسو رو مثل آراد بزرگ میکنم ایلای _نه آراز دیگه بس نمیخام بشنوم _این جواب من نیس سعی کردم خودمو از حصار دستاش بیرون بکشم ولی زور من لاغر کجا و آراز چهارشونه ی عمو کجا جلوتر اومد و حصار دستاشو تنگ تر کرد _آراز ولم کن سرم درد میکنه _یه جواب درس حسابی بده تا ولت کنم _درس حسابی از نظر تو اینه بیخیال حرفای ناحق مادرت بشم بیخیال عمو ‌که منو قاتل پدرم میدونه بشم _ایلای اینا حل میشه بخدا بفهمه خوشحال میشه _مادرت چی اونم خوشحال میشه _حل میشه ایلای اینا بهانس _ولم کن من فردا میرم تهران خیال همتون راحت بشه نزدیکتر اومد و کاملا بهم چسبید خیلی جدی و عصبی گفت _من نمیزارم منم بدتر از خودش عصبی شدم هولش دادم قدمی عقب رفت از فرصت استفاده کردم و راه افتادم _نه تو نه هیچ کس دیگه حق نداره برا من تصمیم بگیره دیگه هم نمیخام بشنوم آراز برو به کسی ازدواج کن که پدرمادرت باهاش دشمن نیستن این به صلاحته _ولی من تورو میخام اصلا عقد دخترعمو پسر عمورو تو آسمونا بستن خندیدم این پسر کاملا دیوونه شده اونم خندید و میون خنده گفت _بیا و لج نکن یه بار لج کردی چی شد داشت سرکوفت ابراهیم بهم میزد داشت یادم مینداخت که چقدر بدبختم ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b