به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس)
#ایل_آی
غذاتو بخور زود من می خوام بعد از ظهر برم بازار کمی بگردم
_باشه اشکالی نداره با ماشین من بریم امیرم ببینه چطوره
_فکر خوبیه
مامان _من نمیام شبم میخوایم بریم بیرون پا درد میگیرم
میرم پی زهرا خانوم یه کارش دارم
برگشتین باهم میریم
راستی به فاطمه زنگ زدی
_خودش زنگ زد مامان
مهدی با امیر هماهنگ کرده
_ پس مامان زود بیاید زیاد نگردین هوا هم کمی سرده
آیناز _امیر بچه ها رو نگه دار منو ایلای باهم میریم یکم پاساژارو بگردیم
امیر _پس من نیام
آیناز _نه با ایلای دوتایی میریم
امیر _چشم قربان
آیناز_ کارت پولم بده نمی خوام از کارت خودم بکشم
امیر_ چشم مادمازل بفرمایید
آیناز_آی به قربانت خوشگل پسر
از این نوع حرف زدنشون خیلی خوشم میومد
آراز ساکت گوشهای نشسته بود و با گوشیش مشغول بود
دلم براش سوخت
_ ولی آیناز خیلی وقت میبره بی ماشین بریم بیرون
بزار امیرم بیاد
_آخه اون موقع بچه ها رو چیکار کنیم
_خوب اونارم ببریم من می خوام برای آیسو لباس گرم بگیرم
آیناز_ امیر نظرم عوض شد پاشو آماده شو بریم
امیر کلافه نگاه کرد و گفت
_بالاخره چیکار کنم بیام یا نیام
_ پاشو بریم منم بچه ها را آماده می کنم
همگی آماده شدیم
آراز همچنان با گوشیش مشغول بود
امیر _تو نمیاد آراز
_ نه من حوصله ندارم
مامان کنار آراز نشست سرشو نوازش کرد و گفت
پاشو تو هم برو مادر
اینجوری بی حوصله اینجا نشستی من ناراحت میشم به خدا
_ نه زنمو حوصلشو ندارم
امیر_باشه پس اصرار نمیکنم
بیا اینم سوئیچ ماشین من
اگه خواستی برو یکم بیرون بگرد
ما با ماشین الای میریم
_ باشه دستت درد نکنه
راهی پاساژ شدیم
امیری آهنگ خوب و شاد گذشته بود
_ ولی ماشین خوبی ها
خیلی روان میره
آیناز _بله من و خواهرم همیشه ماشین های خوب میخریم
امیر قهقهه زد
_مبارکتون باشه هم تو هم خواهر محترم
بابا با کلاسا
ماشین های خوب
همگی زدیم زیر خنده
آیناز هیچ وقت کم نمیاره
پاساژ که رسیدیم امیر رفت جای پارک پیدا کنه ما هم رفتیم داخل
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃