دستانش را مشت کرد دور شیشه شاید بتواند دوام بیاورد،
خودش هم نمیدانست چه مرگش است،
با پای خودش آمده بود وسط جهنم و از جهنم فراری بود.
دختر که نزدیک شد،
شیشه مشروبش را پرت کرد
و دختر را هل داد
و فریاد زد:
-برو سراغ همون...
و از مهمانی فرار کرد.
فرار کرد در خیابانهایی که پناه نبود
و پر از بیپناهی بود.
خندهدار نبود،
گریهآور بود که پنجاه میلیون مثل دنیل!
از این سر آمریکا تا آن سر آمریکا....
•
#راز_تنهایی
#نرجس_شکوریان_فرد
#رمان
📓 | رمانی چاپ نشده ،
✍🏻 | از نویسندهی مشهور
نرجس شکوریانفرد :) 😍 ✨
(
تنها کانال رمان که مستقیما زیر نظر این نویسندست🤩)
●
https://eitaa.com/saheleroman
•
این فرصتِ ویژه رو از دست ندین (; 🌿'
°