💌شماره۲۰ از: بی‌قرار به: قرار عالم آقاجان؛ دنیایم بدون تو خورشیدی است که نور و حرارت ندارد. مگر از خورشید انتظاری جز نور وحرارت وجود دارد؟ دنیای مابدون تو هیچ است. دنیایی که به وقت گرفتاری، تو را می‌خوانند و به وقت راحتی تو را در میان دعای ندبه در مفاتیح می‌گذارند. آقاجان؛ ما را ببخش که یا اباصالح ما، منیت خودمان است که تو را فریاد می‌زند. آقاجان؛ دلمان برایت تنگ شده است، مگرنگفته اند که شما خلیفه‌ی خداوند بر روی زمین هستید؟ مگر قرار بر این نبود که امید ناامیدان باشید و پناه بی پناهان؟ آقاجان؛ ما غرق دنیا شده ایم. رنگ و بویی گرفته ایم که هزاران فرسخ باشما فاصله دارد، اما آقاجان، ای صاحب الزمان! اگر شما از ما دل ببرید به کجا پناه ببریم؟ ما رفوزه شده ایم. تمام دارایی خود را که شما بودید از دست داده ایم. آقا جان بیا باز هم محبت کن. بیا بر سر ما دستی بکش. مگر نگفته‌اند که شما صاحب الزمان هستید؟ این دنیا چه ارزشی دارد که از نعمت وجود شما محروم است؟ چشمی که همه را ببیند و تو را نبیند کور باشد بهتر است. سالهاست که از ظهر عاشورا گذشته است اما هنوز کودکان غزه و لبنان، کابل و عراق جلوی چشمان پدرانشان شهید می‌شوند. سالهاست که حق مظلومان را چپاولگران و دولتمردان فاسد می‌خورند درحالی که گوشت بر استخوان مظلومان نمانده است. آقاجان؛ شما از حال ما به خود ما واقف تر هستید، اما کاسه‌ی صبر ما لبریز شده است. آقاجان؛ عملی در خور شان شما نداریم که به شوق دیدن ما بیایی. اما این بار بیا و قرار دل‌های بی‌قرار کودکان غزه باش! بیا و قرار دل مظلومان و فقیران باش! آقاجان بیا و منتقم خون ناحق ریخته شده اباعبد الله و یارانش باش! آقاجان؛ ما مضطر شده ایم. دست‌های خود را به نشانه‌ی تسلیم بالا آورده‌ایم. آقاجان؛ این بار بیا ما در برابر این شقاوت‌ها و دردهای روز افزون ناتوانیم. آقاجان تو بیا و حال دل این جهان را مداوا کن. 🆔 @parvanehaye_ashegh