تو بگو ...
. . حزن ، ما را هم‌سن مردها کرد و دیگر واجب است که بجنگیم اردوگاه بریج
✍️ پدر گفته بود هرگاه تمام غم های دنیا به دلت افتاد، بازوبندت را باز کن‌...انگار آن لحظه همین جاست، همین جا که عمو اذن میدانش نمی دهد. نوشته را باز کرد و بوسید و شتابان به سوی عموی خویش رسید و آنچه پدرش بر آن تاکید فرموده بود به عرض آن حضرت رسانید. چون امام(ع) توصیه برادر را مطالعه کرد به شدت منقلب شد و گریست، و فرمود: آیا با پای خود به سوی مرگ خواهی رفت؟ قاسم عرض کرد: چگونه چنین نباشد. روحم فدایتان و جانم نثار وجودتان. چه قاسم ها پرورانده ای غزّه، چه شیربچه هایی که دیگر نه پدری برایشان مانده و نه مادری و نه حتی پناهگاهی؛ اما سر عهد ازلی خویش مانده اند و مردانه تا قتلگاهِ خویش می روند و نه ترسی به دل راه میدهند و نه حتی اندوهگین می شوند. @nanetazeh