در حبس سینه نمان ای شعر من از من به در شو این کاغذ بی خطم را خطّی بزن با اثر شو مصرع به مصرع ؛ تو تا کن ؛ خون‌جامه های دلم را بار غمم روی دوشت؛ راهی کوچ و سفر شو مست و بداهه که باشی؛ مانند بغض گلویم هی میشوی خارج از درک؛ قدری تو زیر و زبر شو مهلت بده قبل رفتن؛ عقلم برایت بسازد نظم پریشانی ات را ؛ بعد از لبم در گذر شو یک کوزه اشک از دو چشمم شب پشت پایت بریزم از جاده ی مِه گرفته تا قاف حق رهسپر شو نگذار دنیا وُ دشمن ؛ اسرار من را بفهمد؛ در پرده ی مبهم خود ؛ درد دلم را سپر شو رو کن به دنیای خلقت ؛ وا کن کتاب دلم را در گوش یارم بگو از احوال من باخبر شو این خورجینْ_پاره ام را؛ پر کردم از نان ناله دست دعایم پس تو ؛ شعر من از من به در رو... 🖍 ✍ بداهه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۲۴ و ۱۰ دقیقه 🖍 ┄┅═✧☫🇮🇷☫✧═┅┄ ☘ @nardohdar1 ☘ ☘ @nardohdar1 ☘ ┄┅═✧☫🇮🇷☫✧═┅┄