ادامه مطلب قبل... 🔻ما خيال نكنيم مرگ يك ‌لحظه است و يك انتخاب است و من اگر در حال جهاد قرار بگیرم یک مرتبه آن را انتخاب می کنم و شهید می شوم و تمام می شود؛ نه، در جریان کربلا قدم به قدم اتفاقاتي مي ‌افتاد تا جوهره ‌‌ها رو بيفتد. 🔸لحظه به لحظه قضیه سخت مي‌ شده است. حمايت از حق سخت است. يعني در مواقع فشار و سختی درون‌ ها بيرون ریخته می شود. این خيالات است كه من بگويم اگر من هم عاشورا بودم مثل حبيب ‌بن ‌مظاهر بودم. انسان نمي ‌تواند چنین ادعایی کند؛ به قول قرآن «إنّك لن تستطيع معي صبرا»‌ اين صبر و همراهي و صبر در همراهي كار هر كسي نيست. 🔹يک ‌لحظه نيست كه من الآن بگويم اگر امروز من را در موقعیتی مانند ظهر عاشورا قرار بدهند يك دفعه سينه‌ام را سپر مي‌كنم يك گلوله توي مغزم مي‌خورد و خلاص مي‌شوم! معلوم نيست اين‌جور پيش بيايد. بايد افراد زمينه داشته باشند و مهذب، نوراني و دنياگريز باشند تا بتوانند مرحله مرحله مراحل را طي كنند. 🔸اصحاب حضرت در طول سفر همراه آقا سيدالشهداء بودند. خيلي‌ ها در این بین آمدند و رفتند؛ بخاطر اينكه فكر مي ‌كردند كه آقا سيدالشهداء دارند وارد يک شهري مي ‌شوند كه حكومت و امکانات آماده است بعد ديدند خبري نيست لذا برگشتند؛ ولي اين هايي كه ماندند؛ اين ها از همه‌ ی جهات خالص ‌ترين‌ها و بهترين‌ ها و از آب گذشته بودند. 🔹بله لحظات آخر شب عاشورا، حضرت سيدالشهداء ديگر اين ها را راه دادند و آسمان را براي اين ها باز كردند و جاهايشان را نشان دادند اما اين ديگر لحظات آخر بود. ادامه دارد...