#عشق
🔻 مرحوم ملا احمد نراقی یک جریانی را نقل میکند که در یک سفری قافلهای به مکه میرفته است. همۀ قافله پرنشاط بودند و مَرکب داشتند.
🔸 از کسی نقل میکند که جوانی را دیدم خیلی ظریف، با نعلین خیلی ظریف، کلاه زیبایی بر سر دارد، لباسهای خیلی ظریفی دارد و در دستش یک سیب بود؛ آن را میبویید و به همراه قافله میرفت.
🔹 نزدیک او رفتم و گفتم این راه خیلی پرخطر و طولانی است، این سبکِ آمدن تو، سبکِ آمدن در راه طولانی نیست. آن جوان گفت: «ما را خواندهاند، به امید خدا میرویم.»
🔸 میگوید هرچه که با هم از عراق تا عربستان و مکه میرفتیم، آن جوان همان وضعیت را داشت و همان سیب در دستش بود و آن را دائم میبویید. هرچه پیشتر میرفتیم پژمرده میشد و از نشاطش کم میشد، ولی با همان حال میآمد.
🔹 میگوید مدتی او را ندیدم تا یک شب بعد از اعمال در مسجدالحرام او را دیدم که گوشه ای افتاده است و مثل اینکه در حال احتضار است. گاهی به هوش است و گاهی سختش است.
🔸 به جوان گفتم مرا میشناسی؟ گفت بله، همان که در راه با او صحبت میکردم. گفتم در چه حالی؟ گفت خودم نمیدانم؛ ولی ما را به عشق خواندند و گفتند بیا تو محبوبی. با این امید ما راه افتادیم و هرچه پیش آمدیم دیدیم نه مثل اینکه کار ما مشکل است.
🔹 از محبوبیت ما را به این که تو عاشقی تنزّل دادند. پیشتر که آمدیم گفتند تو را به این حرفها چه کار؟! اینجا رسیدیم هرچه صدا میزنیم خبری نیست. هرچه التماس میکنیم، خبری نیست.
🔸 این سرّی بوده بین خودش و آن مقام ربوبی که رسیدن به کنه عبودیت است. میگوید: این سرّ را به من گفت و از دنیا رفت. بعد چهار نفر آمدند، او را برداشتند بردند و دفنش کردند.
🔹 این جریان را به بزرگی گفتند و او این شعر از سعدی خواند که «عاشقان کشتگان معشوقند/ برنیاید ز کشتگان آواز» این هم حالات جالبی بوده، خلقالله از این حرکت، بهرهها میبردند.
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
💠 کانال رسمی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری:
❁• تلگرام:
t.me/nasery_ir
❁• ایتا:
eitaa.com/nasery_ir
❁• واتساپ:
www.al-hady.ir