🥀متن کامل در کپشن🥀👇🏼
▪️امام حسین «علیه السلام»:
🏴به فرمانده لشکر کوفه پیام دادم میخواهم با تو سخن بگویم.
به عمر بن سعد گفتم: وای بر تو ابن سعد از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست پروا نمیکنی که به جنگ من آمدهای؟ حالی که مرا میشناسی و نسبت مرا با رسول خدا میدانی. این مردم را رها کن و در زمره یاران من باش که تقرب به سوی خدای بزرگ در پیوستن به من است.
📌عمر بن سعد پاسخ داد: میترسم که خانهام را ویران سازند. به وی گفتم: خانه تو را از نو میسازم! او بهانه دیگری آورد که: میترسم املاک و باغاتم را مصادره کنند. گفتم: از مال خویش در حجاز بهتر از آن املاک و باغها برای تو فراهم میکنم.
او که دیگر بهانهای نداشت ساکت شد و پاسخی نداد.
من با این سخنان به گفتگو پایان دادم: تو را چه شده؟ خداوند تو را در بسترت بکشد و در روز محشر مورد آمرزش قرار ندهد.امیدوارم که جز به اسارت از عراق بیرون نروی.
هنگام جدا شدن از او گفتم: آنچه چشمم را روشن میکند، ایناست که تو پس از من جز اندکی از گندم عراق، نخواهی خورد.
او با حالت تمسخر پاسخ داد: اباعبدالله! جو هست!
#روایت_محرم روز پنجم
#حسین_از_زبان_حسین_علیه_السلام
_🔸🔹_
📱
@Nashremaaref_official