🇵🇸۲۳ مرداد روز مقاومت اسلامی🇵🇸 🥀ترکش دو ساق نحیف پیر زن را برده بود. خونِ گروه خونی‌اش پیدا نمی‌شد. سردش شده بود. رویش پتو انداخته بودند و هنوز می‌لرزید. دهانش پر از خاک بود و تکه‌های سنگ و آجر، دو دندانش را شکسته بود و خون از لب‌هایش جاری بود. کلمه‌ها رمق نداشتند از لب‌های قیطانی‌اش بیرون بیایند. با اشاره‌ی پلک‌هایش، نوه‌اش بالای سرش حاضر شد. همه‌ی رمقش را در دست راستش جمع کرد، دو بالِ روسریِ گل‌گلی از خونش را کنار زد و به گردنبندش اشاره کرد. سلما قصه‌ی گردنبند را می‌دانست. دست انداخت و آن را کشید و بند چرمی‌اش پاره شد. دوباره گرهش زد و به گردن خودش انداخت. یک کلید کهنه بود و یک پلاک فلزی زنگ زده. روی پلاک نوشته شده بود (شیخ جراح. کوچه‌ی عاصم.پلاک ۷.) ننه‌زبیده قصه‌ی کلید را گفته بود و نشانی‌اش را به او سپرده بود که کلید گم نشود.گفته بود ما به خانه‌مان بر‌می‌گردیم و قشنگ نیست آدم کلید خانه‌اش را گم کند. _🔸_🔷 📚برشی از کتاب خاکستر گنجشک‌ها به قلم: حامد عسکری 📱@Nashremaaref_official