برشی از کتاب: محسن که می خواست به چهره آرایش کرده و بد حجاب پرستار نگاه نکند، رویش را کرد آن طرف و قیچی را پرت کرد طرف پرستار ... دستم را که پانسمان کرد، با قیافه ای سرخ از عصبانیت، اتاق را ترک کرد و رفت. رفتم دم بخش پرستاری که رویش را کرد آن طرف. هر جوری بود، از او عذرخواهی کردم. با ناراحتی و بغض گفت: بخش های دیگه التماس می کنند که برم اونجا، ولی من گفتم که فقط و فقط و می خوام در اینجا خدمت کنم. من افتخار می کنم که جانباز رو تمیز کنم. برای من این ها پاک ترین آدم های روی زمین هستن... اون وقت رفیق شما با من اون جوری برخورد می کنه.... 02537840846 www.manvaketab.ir