🥀 از حاج‌رحیم پرسیدم: «چیه؟ چی شده؟ » گفت: «حاجی، این پسر دیوانه‌س. » گفتم: «چطور؟ » گفت: «هرچی بهش می‌گم، بیا بریم عقب، می‌گه برای چی باید عقب‌نشینی کنیم؟ به همین راحتی اینجا رو بدیم، دست دشمن؟ به چه زحمتی تا اینجا عقب آوردمش. تا اینجا هم نمی‌اومد. » دوباره نگاهش کردم. چیزی که چنگ‌زده بود به گلویش، بغض نبود، غیرت بود. رفتم پیش علی و سر حرف را باز کردم. گفت: «حاجی، خان‌طومان چه فرقی با خرمشهر داره؟ » گفتم: «علی جان، عقب‌نشینی ما که از ترس و وحشت نیست. اومدیم عقب تا آسیب نبینیم و دوباره، حمله کنیم...» 🌹 با این شهید، بیشتر آشنا شوید https://manvaketab.com/book/373343/ 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1