آن روزها دانشگاه شهید چمران در دست تیپ بود و از حاج آقا حسناتی ‌خواست که با هم به بازدید خط بروند. احمد موتور را برداشت و با هم، بی‌خبر به سمت خط، رفتند. حاج آقا با لباس روحانیت، ترک موتور احمد، نشسته بود. به پاسگاه زید و خط مربوط به آن سر زدند. همه جا نیروها، مشغول کارهای روزمره‌شان بودند. احمد بسیار متواضع بود. دردِدل می‌کرد و نکته می‌گفت، از اوضاع شهر و وضعیت پشتیبانی، می‌گفت. در بعضی از عملیات‌ها مجروح و شهید زیاد داده بودند و او نگران عکس‌ العمل مردم بود. 🌹 با این شهید، بیشتر آشنا شوید https://manvaketab.com/book/348467/ 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1