وقتی در بیمارستان بستری بودم، جسم من روی تخت در حالت کما قرار داشت اما روحم آزاد بود و به اطراف می رفت. بیرون از بیمارستان یک برج در حال ساخت بود. به آن ساختمان نگاه کردم. ظاهرش خیلی زیبا و آراسته بود. اما ناگهان چهره آن برج برایم تغییر کرد! شخصی که در حال ساخت این برج بود مال یتیم خورده بود و از پول آن ساخت و ساز می کرد. از ازل تا ابد آن شخص فلاکت و بدبختی بود. او را دیدم که در برزخ در برجی پر از آتش عذاب میشد... 📗 برگرفته از کتاب شنود. اثر گروه شهید هادی