هدایت شده از محرمانه
📍کار آینده دار (۱) @secret_file 🔻برای گردآوری خاطرات شهید شهریاری با دانشمندان هسته ای زیادی مصاحبه کردم. توی راهروی دانشکده قدم می زدم که یکی از دانشمندان که در لیست ترور بود با خنده به من گفت: مروتی! کار آینده داری انتخاب کرده ای چون ! اپیزود اول:از دانشمندی که رزمنده دفاع مقدس هم بود،پرسیدم: شما دوستان زیادی را در دفاع مقدس از دست داده‌اید. شهادت دکتر شهریاری در مقایسه با آن شهادت‌ها چگونه بود؟ گفت: «مجید را که زدند، یک نفر را نزدند، یک لشکر ما را زدند!» به یاد دارم که روزی در اتاق کار یکی از دانشمندان هسته‌ای بودم که برایم تعریف کرد: چند روز قبل، یک نفر با شماره ناشناسی زنگ زد و من را تهدید کرد که اگر می‌خواهی خودت و خانواده‌ات در امان باشید، از هسته‌ای کنار بکش! من هم گفتم: تو مال این حرف‌ها نیستی و تلفن را قطع کردم» پشت میز کارش نشسته بود که رو به من گفت:همان‌ها حالا ایمیل تهدیدآمیز زده‌اند.بیا ایمیلشان را ببین. ایمیل،حاوی تصویر فتوشاپی از یکی از مجریان خبر بود که پشت سرش نوشته شده بود: دانشمند هسته‌ای به نام... ترور شد. به جای سه نقطه هم،اسم همان دانشمند را نوشته بودند که در محضرش بودم. زیر تصویر هم یک متن تهدیدآمیز ضمیمه شده بود، با این مضمون که: ما مثل سایه دنبال توایم و مدام در تعقیب تو و تک‌تک اعضای خانواده‌ات هستیم. پشت تلفن، خیلی شجاعت به خرج دادی و بلبل‌زبانی کردی. منتظر عواقب برخوردت باش! یادم است وقتی که به یکی از دانشمندان هسته‌ای اطلاع دادند که از خانه محل زندگی‌اش صدای انفجاری شنیده شده، حالش به شدت دگرگون شد و گمان کرد خانواده‌اش مورد سوء‌قصد قرار گرفته‌اند. بعد مشخص شد که صدای انفجار، ناشی از ایراد موتورخانه بوده. با همسر شهید علی محمدی در منزلشان مصاحبه گرفتم و برایم تعریف کرد:با مسعود در سفر حج بودیم که تلفن همراهش را به من داد و گفت خیلی مراقبش باش،نام و شماره تعداد زیادی دانشمند در این هست.یک مرد عرب مدام من را تعقیب می کند و از من فیلم می گیرد. وقتی برگشته بود، به حراست گفته بود اما اپیزود دوم: یادم است روزی که قرار بود نخستین مصاحبه‌ام را با یکی از همکاران شهید بگیرم، دوربین و سه‌پایه را برداشتم و راهی شدم. وقتی که آن دانشمند هسته‌ای،من را با تجهیزات دید، با تعجب پرسید: این‌ها برای چیست؟ گفتم: برای فیلم گرفتن دیگر. خندید و تذکر داد که: نمی‌شود فیلم گرفت. من هم که تازه متوجه ماجرا شده بودم و وسیله‌ای برای ضبط صدا نداشتم، دوربین را روشن کردم، به سمت دیوار کاشتم و مصاحبه را آغاز کردم. در واقع من توانسته بودم بدون هیچ مانعی دوربین و سه پایه را وارد ساختمانی بکنم که در آن چندین دانشمند هسته ای برجسته حاضر بودند! یادم است یک بار مسئول حراست آن دانشکده من را برد اتاق خودش و تصویر دوربین های مداربسته را نشانم داد و گفت: بعد از کلی پیگیری یک نگهبان گذاشته اند دم در، آن هم الآن یک ساعتی می شود که غیبش زده و نیست! می گفت: آقا تاکید کرده که.../حسین مروتی 🔻ادامه در پست بعدی... 👌 کانال حرفه‌ای‌ها http://eitaa.com/joinchat/361299968Ca15e2013ea محرمانه را به دیگران هم معرفی کنید