🏴 نام اثر: بعدِ عبّاس 🖌اثر حسن روح الامین سالهاست که از وجودم شرم دارم..کاش همان روز زمین دهان باز میکرد و مرا می بلعید! انگار همین دیروز بود...هنوز گرمی دستانش را حس میکنم...هنوز تصویر لب های خشکیده اش را در خود نقاشی میکنم... هنوز روشنی قرص قمرش جوش و خروش مرا دو چندان می کند...آن روز، روزی بود که پسر اسدالله به سمت من آمد تا برای اهل حرم جرعه ای آب ببرد اما نه دستی برایش باقی مانده بود و نه چشمی و نه مشکی... آن لحظه دوست داشتم که پا در می آوردم و به سمت حسین و فرزندانش میگریختم اما چه میکردم وقتی که رودخانه ای بیش نبودم... ای کاش لایق بودم تا سپر ثارالله را قبل از شهادت سیراب کنم! وفاداری تا کجا؟ هنوز صدای چگونه میتوانم آب بنوشم زمانی که برادرم و اهل حرم تشنه اند تنم را می لرزاند...هنوز گریه های اباعبدالله مرا مواج تر می کند... آن روز از اعماق وجود دلم میخواست تا خشک شوم...آن روز برای اولین بار اشک سنگهای درونم جاری شده بود...دیگر طاقتم طاق شده بود تا اینکه ناگه صدایی از عرش همچون بارانی قلب داغدارم را تسلی بخشید! صدایی که بوی عدل الهی می داد... روزی خواهد رسید که خورشید آل علی طلوع می کند و انتقام قمرش را می گیرد! آن روز گرمای دستان مردی از نسل بنی هاشم زمانی که از تو مینوشد، تو را آرام می‌کند... اللهم عجل لولیک الفرج ✏️ به قلم فائزه حجازی 📌به کانال های ما در ایتا و تلگرام بپیوندید: 🆔️@naslentezarkaums