نزدیک ظهر بود، هرم گرما از زمین و آسمان به سمتمان روانه بود، خانمی که خستگی از سر و کولش بالا میرفت به همراه دخترکش وارد استراحتگاه موکب شد و خودش را بغل دستمان جای داد. بعد از برداشتن روسریاش، به سرعت موهای پشتسرش را بالا بست. خانم ها خوب میدانند که وقتی کار زیاد یا فوری دارند بالا بستن موهایشان برایشان حسی شبیه تبدیل سرعت اینترنت به حالت ۴G ایجاد میکند. مستقیم سراغ شانه و موهای دخترک دو سالهاش رفت. میخواست هر چه زودتر با شانه زدن موهای دخترک، خنکش کند و حالی به او داده باشد، اما هر بار که شانه بر سر دخترک خواب آلود مینشست جیغ و فریادش بلندتر میشد.
الهی خیل عشّاقت فزون باد...
مادری که آن طرف تر نشسته بود گفت: «با بازی موهاشو شونه کن». مادر شانه به دست، نفس عمیقی کشید و بعد با هر بار شانه زدن صدایی بامزه به همراه شکلکی با مزهتر در آورد. دخترک بلند بلند میخندید با همان اشکهایی که چند ثانیه قبل با برخوردی متفاوت، روی گونههایش نشسته بود.یاد این جمله افتادم:«رشتههای به شدت نازک اعصاب کودک را فقط سرانگشت ظریف مادر میتواند از هم جدا کند که عقده و گره بوجود نیاید». (رهبر انقلاب ۹۲/۲/۲۱ )
@naslmahdavi_1405