زمانی که پدرش شهید شد و عکسها و بنرها را میچسباندند و میگفتند شهید باقری، زینب میگفت: عکس بابام رو ببینید! بابام چقدر خوشگل است. عکسش را همه جا زدهاند. دلم تنگ شده و میخواهم عکسش را نگاه کنم.
زینب، مثل همه دخترهای دیگر بابایی است و حالا در این چند ماه یا نمیخواهد پرواز ملائکهوار او را باور کند، یا به خاطر سن کم، هنوز متوجه کلمه مرگ یا شهادت نیست. مادرش میگوید: ما به زینب میگوییم پدرت توی بهشت است.
میگوید: خوب، برویم بهشت. ما کی میرویم بهشت؟ میگویم: هر موقع کارهای خوب انجام بدهیم.
میگوید: خوب زود کارهای خوب بکنیم تا زود برویم بهشت.
گاهی میپرسد: بهشت تلفن ندارد تا من با بابا حرف بزنم؟
#رقیه_های_زمانه