٢.
علی علیهالسلام لحظهای سر را پائین انداخت ، سپس سر را بلند کرد و در حالی که با خود زمزمه میکرد و میگفت : نه به خدا قسم نباید رسیدگی به داد خواهی مظلوم را تأخیر انداخت . حق مظلوم را حتما باید از ظالم گرفت و رعب ظالم را باید از دل مظلوم بیرون کرد ، تا با کمال شهامت و بدون ترس و بیم در مقابل ظالم بایستد و حق خود را مطالبه کند.
- بگو ببینم خانه شما کجاست ؟
- فلان جاست.
- برویم .
علی علیهالسلام به اتفاق آن زن به در خانهشان رفت ، پشت در ایستاد و به آواز بلند فریاد کرد : اهل خانه ! سلام علیکم.
جوانی بیرون آمد ، که شوهر همین زن بود . جوان علی علیهالسلام را نشناخت ، دید پیرمردی که در حدود شصت سال دارد ، به اتفاق زنش آمده است .
فهمید که زنش این مرد را برای حمایت و شفاعت با خود آورده است ، اما حرفی نزد.
علی علیه السلام فرمود : این بانو که زن تو است از تو شکایت دارد ، میگوید : تو به او ظلم و او را از خانه بیرون کردهای . بعلاوه تهدید به کتک نمودهای . من آمدهام به تو بگویم از خدا بترس و با زن خود نیکی و مهربانی کن.
- به تو چه مربوط که من با زنم خوب رفتار کردهام یا بد ، بلی من او را تهدید به کتک کردهام ، اما حالا که رفته تو را آورده و تو از جانب او حرف میزنی او را زنده زنده آتش خواهم زد.
🔰
@DastanShia