🏴 حسین مسافر شد، حسین مهاجر شد... 🔲 چقدر حروف مقطعۀ ح س ی ن جانسوز است... انگار می‌خواست با قطعه قطعۀ وجودش «قُل هُوَ الله» بخواند. انگار می‌خواست حدومرز «ثُمَّ استَقامُوا» را یادمان بدهد. 🍃 انگار می‌خواست غایت «کَدحاً» را معنا ببخشد. انگار می‌خواست «مَن یَتَّقِ الله» را تفسیر کند تا راه سعادت در «یَجعَل لَهُ مَخرَجاً» خوب روشن شود. 🔲 انگار می‌خواست «عِندَ رَبّهِم یُرزَقون» را مقابل «فی طُغیانِهِم یَعمَهون»شان به رخ بکشد. انگار می‌خواست «استَعینُوا بِالصَّبر وَ الصَّلوه» را تجلی بخشد. انگار می‌خواست «رِجالٌ صَدقوا ما عاهَدوا الله علیه» و «رجالٌ لا تُلهِیهم...» را از اَشباه رجال دنیاپرست و دنیاخوار به ما بشناساند. 🍃 و انگار می‌خواست بهای بهشت را به بالاترین قیمت خود برساند. قیمت جان، قیمت جوان، قیمت حنجر بریده، قیمت گلوی نورسیده، قیمت برادر و از همه سخت‌تر قصۀ پُرغصۀ معجر و گوشواره و گوش پاره... 🔲 حسین هر چه داشت خرج ما کرد و محرم‌مان را نو نوار. انگار آرام آرام به گوش محرم چیزهایی خواند و در دلش ودیعه‌هایی نهاد. 🍃 گفت که محرم مواظب‌مان باشد و هوای‌مان را داشته باشد...ما را به محرم سپرد و او را به خدا.