داستان امام سجاد
سرنوشت بيهوده گويان
در مدينه مرد دلقك و مسخره اى بود كه مردم را مى خندانيد. او بسيار تلاش مى كرد تا امام سجاد عليه السلام را بخنداند اما موفق نمى شد تا اينكه يك بار گفت : اين مرد خسته كرده است كه بتوانم او را بخندانم .
روزى امام عليه السلام با غلامان خود حركت مى كرد، مرد دلقك كه چشمش به او افتاد تصميم گرفت با يك حركت خنده آرام را بخنداند. جلو آمد و عبادى آن حضرت را از دوش او برداشت و رفت اما امام عليه السلام به او التافى نكرد غلامان او بدنبال مرد دلقك رفته و عباد رفته و عبا را از او پس گر فتند و بر دوش امام عليه السلام انداختند.
حضرت سوال كرد: اين مرد چه كسى است ؟
همراهان گفتند: او مردى مسخره و دلقک است كه اهل مدينه را مى خنداند.
امام سجاد عليه السلام فرمود: به او بگوئيد ان اللّه يوما يخسر فيه المبطلون
براى خداوند روزى است كه در آن بيهوده كاران خسارت مى بيند
بحارالانوار، ج 46، ص 68.
کانال منبرهای تبلیغی
@menbartabligi
کپی آزاد